۱۴۲ مطلب توسط «قاسم فرهمند» ثبت شده است

کشتارگاه یا درمانگاه؟!

کله پز یا دندان پزشک

خواند ما را به نوبت یک به یک

نوبت من که رسید با ادب وارد شدم

ناگه دو حوری دیدم لیک من غافل شدم!

اولی خوب دست خطی داشت

حیف ارقامی که نوشت صفرهای فراوان داشت

دومی با ادا و اطوارها

میداد آلات و ابزارها

گر در میان ابزارها یک ساطور بود

به حق آنجا یک کله پزی مشهور بود

بنشستم روی صندلی

به هوای لبخندی از حوری‌ای

نه لبخندی نه اخمی نه هرهری

آخر چرا جهان با ما ندارد کاری!

ناگهان برآورد از میان ابزارها

یک آمپولی یحتمل برای گاوها

من زِ تجعب دهان باز کردم

او نمود آمپول را در همانجا که من باز کردم

۱۰ آبان ۹۱ ، ۰۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

...

ای غرور سرکشم
ای یگانه جنگ جوی بی‌همتای من
زخم بی‌مهری یاران را هنوز هم ناباوری
ای دل مسکین من
ای به رنگ ارغوان، بشکفته بر صحرای درد
تو هنوز هم داری امید مرحمی
ای امیدم
ای فروزان شعله بر خاکسترم
بمان که دِگر نیست مرا سپیده دمی
 
۰۴ آبان ۹۱ ، ۰۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

غم

زیر آوار نگاشان دل من پاک شکست

۲۷ خرداد ۹۱ ، ۱۴:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

پایان سیاه

چشمه‌ی رویا خشکیده

پنجره‌های خاطره بسته...

خاک گرفته..

از درخت تنومند امید

در اجاق خانه 

خاکستری بیش نماند

۱۳ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

غم کرگدن

هیچ کس غم کرگدن رو نمی‌فهمه وقتی پروانه رو کمرش بلند میشه ولی اون رو زمین جا می‌مونه..

۳۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

خوابم کن.

زیرِ سایه پیر درخت انجیر پیدایم کن

در حجم هوای دود گرفته‌ام نگاهم کن

در این بیداری دردناک کابوس گشته‌ام

به بوسه‌ای شیرین زِ لعل لبانت خوابم کن



۲۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

خاموش

بلبل خموش خسته دگر نخواهد خواند

 بر این سرو تنومند شاد خیال دگر نخواهد ماند

 که از آن گل پاکِ نیکبخت نام هفت ماه

 در این شوم سال سیه، جز گلبرگ‌های دل خونینش نماند

 

-------------

 در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت....ان قد ندمت و ما ینفع الندم

۲۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۲:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

اشک گل

دوباره آن گل خندان رویت ز دیده برفت

دوباره آن سرو خرامانم از کوچه‌باغ دلم برفت

گناه دل چه بود که آن گل

زِ دخمه تنگ و تاریک تو با چشمان غم زده برفت؟

۲۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

سایه‌ی شب

اولین بار از کنارمان رد شد من درست ندیدمش شاید سایه‌ای بود ..

من دنبالت می‌آمدم و می‌گفتی: دیگر بس است .. کافی است دیگر این رابطه بی‌معناست .. وقتی که پول نیست..

با چشمانی سرخ و گریان تکرار می‌کردی آن همیشه گفته‌ها را و من عجولان در پی تو می‌دودیم و می‌گفتم: صبر کن شاید بشود .. شاید آخر.. این بار...

امّا این بار آخر بود

دیدن تو با چادر سیاه در شب در نور کم. گمت می‌کردم ، اما یک لحظه دوباره تو را می‌دیدم.. و صدایت را می‌شنیدم.

بار دوم که دیدمش، چهره‌اش در لابه‌لای کورسوی تیرک چراغ برق‌ها درست نمایان نبود اما پیدا بود آن کت بزرگش است و ...

 شباهت فراوانی به آدم ها داشت ولی چیزی کم داشت نمی‌دانم اما.. انگار شاید آدم نبود

من به دنبال تو می‌دویدم بار آخر که صدایت را شنیدم با قاطعیت گفتی : دیگر نیا ... بس است برو .. دیگر دنبالم نیا..

و از عرض خیابان گذشتی ..

خشکم زد تنها رفتنت را می‌دیدم و یکی شدن تو با شب..

دیگر هیچ‌گاه ندیمت..

تنها او مانده بود و من

با چهره‌ای کریه و کت شلوار کهنه‌ای که گشادش بود

کج و معوج می‌رفت و همیشه ساکت، هیچ حرفی نمی‌زد

او همیشه در پی من می‌آید و من گریزان از او..

همیشه شب است و او..

خانه‌ نیست!

خانه‌ام گم شده

 کلیدش در جیبم است اما خانه نیست..

آنهم با شب یکی شده..

در کوچه‌های تاریک و تار، تنها او به دنبال من می‌آید و من از او فرار می‌کنم.

۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۲:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

بستر

با تو تن من خیس هر شب

از عرق شرم شب‌بو‌ها

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند