هر مثقال جان آب شده به چند
با عیار هزار و یک شب تنهایی
به چند ؟
این اشک ها به چند؟
هر مثقال جان آب شده به چند
با عیار هزار و یک شب تنهایی
به چند ؟
این اشک ها به چند؟
به صلیب نگاه روشنت
سیاه چشمانت
مصلوبم هنوز
هنوز..هنوز..
مصلوبم هنوز
مستی چون نهال تردی در توفان سخت
از تند باد یاد یاری میشکست
از جور و جفای چرخ پیر
گه گاه شبنم غم بر چشممش مینشست
با خویش میگفت و میگریست "مه رویش چه شرابی بود
که خیالش از این دیده خون بار نرفت"