به صلیب نگاه روشنت
سیاه چشمانت
مصلوبم هنوز
هنوز..هنوز..
مصلوبم هنوز
به صلیب نگاه روشنت
سیاه چشمانت
مصلوبم هنوز
هنوز..هنوز..
مصلوبم هنوز
مستی چون نهال تردی در توفان سخت
از تند باد یاد یاری میشکست
از جور و جفای چرخ پیر
گه گاه شبنم غم بر چشممش مینشست
با خویش میگفت و میگریست "مه رویش چه شرابی بود
که خیالش از این دیده خون بار نرفت"
"من آنم.
تکه ابر کبود دور دلیگر
بارانم کن و
دمی در آغوشم بگیر"
دانم این من
روزی
با تو خواهم گفت آن را
لب به لب، پر از تو
خالی از خویش
آن شب با تو خواهم گفت
آن ناگفته ها را