۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درباره شعرا» ثبت شده است

شاعر مردم!

عالیه می‌نویسد:

در آن وقت در وزارت دارایی کار می‌کرد. اغلب روزها به هوای اداره بیرون می‌رفت ، امّا به اداره نمی‌رفت، در خیابان ناصریه او را می‌دیدند که ایستاده پشت شیشه‌ی کتابفروشی‌ها و کتاب‌ها را وارسی می‌کند.

مثل معمول ظهر می‌آمد منزل و کم‌کم شروع کرده بود که از غذاها ایراد بگیرد و گاهی هم قهر می‌کرد و ناهار یا شام نمی‌خورد. گاهی زمزمه می‌کرد چندی بعد مجسمه‌ی مرا می‌سازند و ما را به شهرها دعوت می‌کنند و مردم به استقبال ما می‌آیند و گل نثار ما می‌کنند. برای این که من شاعر مردم هستم و تو هم زن شاعری.

من هم میخواستم گفته‌های او را باور کنم ولی مثل این که کسی در خفا به من و او می‌خندید. بالاخره فهمیدم این مقدمه برای این است که آقار رفته به مستشار وزارت دارایی گفته من شاعرم، کار من شعر گفتن است نه بایگانی، من نمی‌توانم این کارها را بکنم. او را به میل خودش منتظر خدمت کردند. با ماهی 9 تومان.

 

۱۶ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

یادداشت‌های روزانه نیما یوشیج (در بچگی و جوانی گولی که خوردم)

دوما در سه تفنگدار (جوانی گلی است که میوه آن عشق است) مرا گول زد و عشق را خواستم بی‌آلایش قبول کنم.

پیرتولی در آزیاده یادم هست (پیوسته شو با هر زن بدعملی، بعد هم سایر چیزها درمان می‌یابد.) مرا گول زد ولی نمی‌گویم شاتوبریان  (من در روی زمین تنها هستم) مرا بشکست دعوت کرد، و عرفان قبلاً در من تأثیر خود را بجا گذاشته بود. و اکنون می‌فهمم (بعد از مدت‌ها که آن اثر را بد می‌گفتم) زندگی اساساً آدم‌هایی را که جان می‌کنند باید به طرف انزوا ببرد.

درد زندگی، فقط دردی نیست که از اجتماع بر می‌خیزد، درد بیرون شدن و به درک واصل شدن از همین اجتماع پر درد است. درد خیّامی است، درد ابوالعلا پیش از خیام، که خیام از او و از پیشینیان او متأثر شده است.

ولی این درد زندگی است، و شاتوبریان که نزدیک به این مقام شده مرا گول نزده، خیام و ابوالعلا و سایر قدما و شعرای جاهلیون و غیر مرا گول نزده‌است. این گول را من از طبیعت زندگی خوردم و باید باشد. گول بد را من از آن دو نفر اولی خوردم. نسبت به آن فطرتی که قراردادهای اجتماعی در من ساخته بود.

سال شصتم عمر من است. چقدر خفیفم، اندازه یک پیشخدمت حقوق می‌گیرم آن‌هم در این دو سال اخیر (سابقاً شصت تومان حقوق من بود) با همه وارستگی خودم باید بگویم برای سیر کردن شکم چقدر باید خفت برد.

۱۳ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

نامه اخوان به سیروس طاهباز

اخوان در نامه‌ای به سیروس طاهباز در سال 1347 درباره زندگی خود چنین نوشته است:

 

من اصلاً سرگذشت و شرح حال ندارم، حتی همین اسم و شناسنامه هم زیادی است من نه خانواده چنین و چنانی و حسب و نسب فلان و بهمان دارم، نه ماجراهای عجیب و غریب و شنیدنی بر من گذشته، نه سفرنامه به دیارهای دور و نزدیک دست دارم، نه تحصیلات منظم یا غیر منظم در دانشگاه‌های خارج و یا داخل داشته‌آم، نه اقدامات و فعالیت‌های درخشان و پُر تاب و تب داشته‌ام و نه هیچ هیچ هیچ. به جای تمام این حرف‌ها و ستون‌ها خالی بگذار در دائرة المعارف روزگار ما بنویسند:

 

«هیچ پسر هیچ که هیچ‌جا نرفت و هیچ‌کاری هم نکرد و هر چه هم بر سرش کوبیدند هیچ نگفت. هیچ درسی نخواند، هیچ دوستی نگرفت و خلاصه هیچستانِ‌محض»

 

بدرودی با مهدی اخوان ثالث و دیدار و شناخت م. امید، سیروس طاهباز، ص 243-242

۲۰ آبان ۹۱ ، ۲۱:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند