چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۳۸ ب.ظ
قاسم فرهمند

پل کله (paul klee) در ۱۸۷۹ در دهکدهای نزدیک ہرن (سؤیس) به دنیا آمد. پدرش معلم موسیقی بود. کله در مونیخ درس خواند و به ایتالیا و تونس سفر کرد. و پیش از جنگ اول بیشتر در مونیخ و پاریس به سر میبرد. در ۱۹۲۱ در باوهاوس استادشد. باوهاوس نوعی آزمایشگاه رسمی هنر تجربی بود که در اصل در وایمار تشکیل شده بود ولی در ۱۹۲۵ به دساو منتقل شد. من چند طراحی معماری از پل کله دیدهام که از لحاظ دقت و زیبایی از عهده دشوارترین امتحانات دانشگاهی بر میآید. کله طراح چیره دستی بود؛ شاید لازم باشد که پیش از پرداختن به ماهیت آثار او این نکته را تأکید کنیم. و حساب کله را باید از همه جنبشهای هنر جدید، خصوصاً جنبشهایی چون کوبیسم و اکسپرسیونیسم و فوتوریسم جدا کرد. گاهی گروه فرانسوی معروف به «سورئالیستها»، کله را جزو خودشان حساب میکنند؛ اما اگر مسئله مناسبتی مطرح باشد، سوررئالیستها هستند که از کله مایه گرفتهاند، نه کله از سوررئالیستها. کله فردیترین هنرمند جدید است. او هم مانند شاگال جهان خاص خودش را آفریده است . که جهانی است با گیاهان و جانوران غریب خاص خود و قوانین دورنمایی و منطق خاص خود - و در این جهان است که پل کله زندگی میکند و هستی دارد. در هنر کله هیچ چیزی که از قصد مضحک یا ملالآمیز باشد وجود ندارد؛ هنر کله هنری است غریزی و خیال آمیز و به طرز ساده دلانه ای عینی. گاهی کودکانه به نظر میرسد و گاهی بدوی و گاهی دیوانهوار؛ اما در حقیقت هیچ کدام از اینها نیست، و بهترین راه نزدیک شدن به هنر کله این است که آن را از این اقسام معلوم و مشخص متمایز کنیم.
۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۳۸
۰
۰
قاسم فرهمند
چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۴۲ ق.ظ
قاسم فرهمند

الف. «بیان»[1] در هنر جدید کلمه مهمی است. معنای آن بیش از آن که هم اکنون در بارۀ شاگال به کار بردم نیست. یعنی نمایش بیرونی احساسات درونی. اما در چنین نمایشی همه چیز بستگی خواهد داشت به این که آیا ما به احساسات حرمت میگذاریم و به جهان بیرونی که مخاطب ماست کاری نداریم، یا به جهان بیرونی حرمت میگذاریم (به رسمها و قراردادهایش) و نحوۀ بیان خود را بر حسب آن تغییر میدهیم. براساس فرض قبلی یک مکتب تمام در هنر جدید پدید آمده است که به آن عنوان مکتب «اکسپرسیونیسم» («بیانی») دادهاند. «اکسپرسیونیسم»، کلمهای است که مثل «ایدهآلیسم» و «رئالیسم»، ضرورت اساسی دارد و افاده ثانوی نیست. این کلمه افاده کنندۀ یکی از انحای اساسی دریافت و بازنمایی جهان گرداگرد ما است. من گمان میکنم که ما فقط همین سه نحوه را داشته باشیم - رئالیسم و ایده آلیسم و اکسپرسیونیسم. نحوه رئالیستی نیازی به توضیح ندارد؛ در هنرهای تجسمی این نحوه عبارت است از کوشش برای بازنمایی جهان عیناً به همان صورتی که بر حواس ما ظاهر میشود، بیکم و کاست، بی جرح و تعدیل. این کوشش آن طور که به نظر میرسد ساده نیست و این نکته از جنبشی مانند امپرسیونیسم بر میآید که اساس علمی دید عادی با قراردادی انسان را مورد تردید قرار داد و کوشید که در نقش کردن طبیعت دقیقتر و دقیقتر باشد. ایده آلیسم، که شاید در هنرها بیش از انحای دیگر پیروی شده باشد، بر اساس دید رئالیستی آغاز میشود، اما از روی عمد به رد و قبول واقعیات میپردازد. بنابر تعریف کلاسیک رینولدز، «در هنر نقاشی، ورای آنچه عموماً تقلید طبیعت نامیده میشود، جنبههای عالی وجود دارد... همه هنرها کمال خود را از یک زیبایی آرمانی میگیرند که از آنچه در طبیعت منفرد یافت میشود بالاتر است.» رینولدز در همین گفتار (گفتار سوم) میگوید که چشم هنرمند وقتی که توانست معایب عارضی و زوائد و کژیهای اشیا را از شکل کلی آنها تمیز دهد، از صورتهای آنها تصوری انتزاعی میسازد که از یکایک اشیای اصلی کاملتر است.»
۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۴۲
۰
۰
قاسم فرهمند