مستی چون نهال تردی در توفان سخت
از تند باد یاد یاری میشکست
از جور و جفای چرخ پیر
گه گاه شبنم غم بر چشممش مینشست
با خویش میگفت و میگریست "مه رویش چه شرابی بود
که خیالش از این دیده خون بار نرفت"