مست باده به دست.

مستی چون نهال تردی در توفان سخت

از تند باد یاد یاری می‌شکست

از جور و جفای چرخ پیر

گه گاه شبنم غم بر چشممش می‌نشست

با خویش می‌گفت و می‌گریست "مه رویش چه شرابی بود

 که خیالش از این دیده خون بار نرفت"

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

انسان

عاشق "عاطفه" بود

خود به اشک دیده مرده اش غسل میداد.

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

دل تکانی!

با مژگان خیسش دلش را آب و جارو میکرد!

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

روزی با تو خواهم گفت،می‌دانم

"من آنم.

تکه ابر کبود دور دلیگر

بارانم کن و

دمی در آغوشم بگیر"

دانم این من

روزی

با تو خواهم گفت آن را

لب به لب، پر از تو

 

خالی از خویش

آن شب با تو خواهم گفت

آن ناگفته ها را

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

بستر

با تو تن من خیس هر شب

از عرق شرم شب‌بو‌ها

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

لحظه!

سرتاسر عمر سراب

 جز آن لحظه که یار

 سر بر سر من بنهاد.

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

زندگی!!

همش کشکه!

طعمی که ترشیش کمتر از تلخشیه!

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

بستر

با تو تن من خیس هر شب

از عرق شرم شب‌بو‌ها

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

اشک

هر مثقال جان آب شده به چند

با عیار هزار و یک شب تنهایی

به چند ؟

این اشک ها به چند؟

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

...!!

هستیِ نیستی

شکوه نبودن

هیچ بی‌کران.

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند