نخستین زن طنز نویس ایران

بی‌بی‌خانم استرآبادی از نویسندگان دوران مشروطه است. او در روزنامه‌های حبل المتین، تمدن و نشریه مجلس مقاله می‌نوشت. بیشتر مقالات او در دفاع از آموزش دختران است. او نخستین دبستان دختران را بنیان گذاشت. بیشتر شهرت بی‌بی‌خانم استرآبادی به خاطر کتاب «معایب الرجال» است که به طنز و در پاسخ به «تادیب‌النسوان» نوشته‌است.

 

تأدیب النسوان را در سال 1880 میلادی یکی از شاهزادگان قاجار نوشته است. این شازده از ترس لنگه کفش خانم‌ها هویت خود را فاش نکرده است. برخلاف بی‌بی‌خانم که در پایان رساله‌اش کاملاً خود را معرفی می‌کند و حتی از شرح جزئیات زندگی خود ابایی ندارد.

شاهزاده‌ی قاجار عقیده دارد: رستگاری زن در این جهان و آن‌ جهان در گرو اطاعت محض وی از شوهر است.

بی‌بی‌ خانم در مقدمه کتابش می‌نویسد:‌ «کتابی از نامردی که نادره‌ی دوران و اعجوبه جهان است که اسم بد رسم او را تأدیب‌النسوان نام نهاده، بنده دیده‌ام.

چون این اوراق را ملاحظه نمودم، دیدم گوینده‌ی او به اعتقاد خود تربیت شده و می‌خواهد مربی زنان گردد. مهملاتی چند برهم بافته که هیچ یک را از مأخذی نیافته، با سلیقه‌ی کج، طریقه‌ی لج پیشه گرفته نیش زبان به ریشه کندن نسوان دراز کرده بداندیشه نموده و او را مفصل به ده فصل فرموده که در هر فصلی ایرادی غیر واقع، بی‌مزه، بسیار خنک،پرنیش‌تر از خار و خسک بر نسوان وارد آورده. او را نپسندیده به دور انداختم و در خاطر خود مخاطره می‌باختم و طرحی در واهمه می‌ساختم. هرچند تا به حال خیال نداشتم لیکن اکنون همت برگماشتم که سخنانی موزون به پارسی زبان از خوبی و نرمی چون آب روان در برابر کتاب زشت این بدسرشت آرام تا مردان بدانند که هنوز در میان زنان کسانی چند با رتبت بلند نکونام و ارجمند می‌باشند که قوه‌ی‌ ناطقه مدد از ایشان برد.»

 

قمستی از کتاب «معایب الرجال»

مجلس چرس و بنگ و تریاک مردان

... یکی از آن‌ها که سیدالقوم و خادم‌الفقرا است وجه‌ها را می‌ستاند. مبلغی جمع می‌شود. چرس و بنگ که اراده‌اش لنگ بود حاضر می‌نماید. تریاک و خوراک نیز آماده و مهیا می‌گردد و یاران مشغول اسباب دخان می‌گردند. به انواع مختلف خورند و کشند به اصطلاح خودشان لول شوند. قلندران دلریشان، قدح بنگ نوشان، قلیان و چرس و وافورکشان، سرهاشان گرم گردیده و به دیده‌هاشان بی‌شرم، خیالات باطله می‌کنند. یکی به معراج می‌رود و دیگری به قاب قوسین او ادنی. دیگری خود را در بهشت برین و با حوران هم قرین می‌بیند، یکی به خیالات اشتباه پادشاه و بر تخت سلطنت کامروا در اندیشه‌ی وزارت و صدارت عظمی...

 ----------

از کتاب خنده سازان و خنده پردازان/ عمران صلاحی

* قاب قوسین اصطلاحى قرآنى است که مأخوذ از آیه کریم «فکان قاب قوسین او ادنى» است.

برخى باور دارند که این آیه مربوط به نزول جبرئیل بر پیامبر و فاصله او با پیامبر در هنگام نزول وحى مى باشد، یعنى هنگامى که جبرئیل نخستین بار بر پیامبر(ص) نازل شد، فاصله او با پیامبر به اندازه دو کمان و یا کمتر بود: «و هو بالأفق الأعلى، ثم دنى فتدلى‏، فکان قاب قوسین أو أدنى؛ و او (جبرئیل) در افق بالا بود، پس نزدیک شد و فرود آمد تا که (فاصله آن‏ها به قدر) دو کمان شد و یا کمتر»

۲۲ آذر ۹۱ ، ۲۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

کاریکَلِماتور

کاریکَلِماتور نامی است که پرویز شاپور در سال 1347 بر نوشته‌های خود که در مجلّه ی «خوشه» به سردبیری احمد شاملو چاپ می شد گذاشت. این کلمه حاصل پیوند «کاریکاتور» و حرف «ک» مخفف «کلمه» است. به نظر شاملو، نوشته‌های شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است.

نمونه‌هایی از کاریکَلِماتورهای پرویز شاپور

  • وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.
  • به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
  • قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.
  • به نگاهم خوش آمدی.
  • زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.
  • غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد.
  • صاحبان چشم‌های عسلی نگاه‌های شیرینی دارند.
  • تا از عزرائیل دستمزد نگیرم خودکشی نمی‌کنم.

 

برای دیدن کاریکلماتور های بیشتر اینجا کلیک کنید

۲۰ آذر ۹۱ ، ۰۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

Title-less

کهکشانها کو زمینم؟

زمین کو وطنم؟

وطن کو خانه ام؟

خانه کو مادرم؟

مادر کو کبوترانه ام؟

...معنای این همه سکوت چیست؟

من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!....

 

کاش هرگزآن روز از درخت انجیر پائین نیامده بودم!!

کاش!

.....

زنده یاد حسین پناهی

 

۱۶ آذر ۹۱ ، ۲۳:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

پند

چون مرده‌ها در گور خوش باش

۱۵ آذر ۹۱ ، ۱۸:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

شب

آسمان چون خاک تیره و سرد است

خوان خانه‌ها خالی ،شادی دل را فقر بردست

ماه چون شوق در چشمان من

در پس ابری اندوه‌گین بارانی مردست

 

 

۱۵ آذر ۹۱ ، ۱۷:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

حسرت

تقدیم به وحید

چه شهلا شبی چه شوری

آن دم که حسرت فراق

در حیرت آن روایت ها از دیار حق

                                              باقی ماند

رقصان و آوازه خوان

با شکوِه آنچنان همراه با مستی

صبوحی را شکسته پیمودیم

هرچند شب ما تیره و تار

طلوعت را در دوردست به نظاره بنشستیم .

۱۳ آذر ۹۱ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود ذوالفقاری

تکرار

هر صبح تکرار می‌شود درد زنده بودن.

۰۹ آذر ۹۱ ، ۱۲:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

علاج

در لجنزار زندگی چشم گشودن

دیدن تا رسیدن

رسیدم و مقصدم دیدم

پوسیدن و گندین

شاید خاک آخرین علاج من

۰۶ آذر ۹۱ ، ۱۲:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

سراب

و عشق فریبی بود برای زیستن

۲۹ آبان ۹۱ ، ۱۱:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

طنز عبید زاکانی

لولئی با پسر خود ماجرا می‌کرد که «تو هیچ کاری نمی‌کنی و عمر در بطالت بسر می‌بری. چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی‌شنوی، به خدا ترا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمندی شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد!»

....

والله عین حقیقته .

۲۰ آبان ۹۱ ، ۲۳:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند