وهمِ وحی...

تا بی‌نهایت ظلمت سقوط کرده‌ام

 سیاهی چشمانت زِ یاد نبرده‌ام

 که در انتهای چشمانت  زلالی است وحی آور

 تا رسالت پاکی را بر چشمه‌های زلال  گرم دور به پایان برم

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

دور دست ها

دشتی پر از شکوفه های سرخ از دور پیداست

نسیمی بر روی صورت ها می دمد

آن دور دست ها چقدر زیباست

خوشه های انگور و درختان گلابی همه پر آبست

دشت ها سبزند وهوا مطبوعست

چه شوری کودکان دارند در باد

آرزوها روی قاصدها چه بی پرواست

آن دور دست هاچقدر زیباست

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود ذوالفقاری

حضور

تا ابد حضورت همیشگی است

بزرگی و یکتایی و بی‌نیازیت همیشگی است

انکار تو و فریاد عصیان‌ها همیشگی است

دستان منتظر به سویت پر از آرزو ها همیشگی است

برای وجود متورم و تکیده دردها همیشگی است 

مسیر بی‌انتهای خیال دور دست ها همیشگی است

۳۱ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود ذوالفقاری

باز یادش..

امروز صدها نسیم آمدند

 اما بوی گسیوانت را نیاوردند

امروز صدها قاصدک آمدند

اما خبر از تو نیاوردند

امروز هزار پرتو خورشید

از حریر آسمان گذشت

غروب اما

هزار دشنه بر دلم نشست

امشب اما با من

هزاران ستاره میگریند

هزار درد مرا

ستارگان به ماه میگویند

ماه بوسه بر یاد زلال تو میزند

یعنی بوسه بر اشک من میزند

ادامه مطلب...
۳۱ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند