شعر زیر از پروین بامداد که در مجله سخن شماره 10 شهریور ماه 1353 به چاپ رسیده است.
-----------------------------------------------------
برگ و برکه
باغبان در باغ، باز امروز
برگهای مرده را میرُفت.
باز برگ زرد و باد سرد با من گفت:
یاد آن روز نخستین باد!
آشنائی در سکوت باغ باران بوی وهمانگیز،
آشنائی در شکوه شعلههای پائیز!
آیدت در یاد؟
کز نهیب باد،
برگی از شاخی بر آب برکهی زنگار گون افتاد،
دایره بر دایره امواج، گرد برگ پیدا شد.
نقش هر موجی پس از هر موج مبهمتر...
ناگهان بر آب عکس تو هویدا شد.
چشمت از برق طلب سرشار،
عشق من در سینهات بسیار.
عشق من، درسینهات،
بر برکهی زنگارگون عمر،
هر روزی که فردا شد،
محوتر گردید و مبهمتر...
تا برکه ماند و برگ،
برگ و سکون مرگ...
تهران 25 آبانماه 1347
پروین بامداد