این کتاب در سال 1311 نوشته شده است.

تفریحات شب

 

  • خیابان‌ها خلوت است جز مستان و گدایان تقریباً عابر دیگری وجود ندارد. مستان می‌خندند و گداها گریه می‌کنند. خنده جنون‌آمیز آن‌ها و گریه جگرسوز این‌ها انعکاسی از حقیقت تلخ اجتماعات بشر است.

 

  • مژگانش که با رطوبت اشک آلوده شده مثل نیزه‌ الماسی است که بدست فرشتگان باشد.

 

  • کسی که به گوشت تیهو و سینه کبک همیشه دسترسی دارد ممکن نیست بتواند از روی صحت درباره خوراک شلغم قضاوت کند.

 

  • چیز بد، ابداً در دنیا وجود ندارد، تنها عادت است که بعضی از امور را قبیح و بعضی را مطلوب و پسندیده جلوه می‌دهد.

 

  • بدبختی ما را طوری بهم جوش داده است که بی اختیار دست گردن هم انداخته از صمیم قلب یکدیگر را رفقا خطاب می‌کنیم.

 

  • آینده با چهره بشاشی برای پذیرفتن ما آغوش گشوده بود لیکن قبل از اینکه به سوی او معبری باز نماییم و به سیر طبیعی عمر ادامه دهیم در باتلاقی از قیودات و تعلیمات و نظامات که تماماً غلط و مزخرف بود فرو رفتیم. ای مدرسه کثیف لعنت بر تو

 

  • در دنیای مادی، در دنیای تنازع بقاء، در دنیای بی‌حقیقتی، در دنیایی که همه نسبت به هم بیگانه و بی‌علاقه‌اند، در دنیایی که هیچ‌کس به مصائب و ادبار دیگران توجه ندارد، در دنیای بشری که حس هم دردی و تعاون به اندازه حداقل عالم حیوانات هم یافت نمی‌شود، در دنیای اجتماعی که تک‌تک انسان‌ها از وحشت‌تنهایی می‌لرزند او می‌خواست از غریزه طبیعی (تمایل جنسی) که حتی در حیوانات هم با کمال قوت وجود دارد استفاده کند! او نمی‌دانست که تمدن مادی در این اصل مقدس هم چه مداخلات وقیحی کرده است، روح پایمال ماده، حقیقت مغلوب مجاز، عشق اسیر پول شده است. بلی این است معنی تمدن.

 

  • دزدی‌ها، جنایت‌ها، رذالت‌ها، گدایی‌ها، خودکشی‌ها، بی‌شرفی‌ها، بی‌ناموسیهایی که در داخله اتفاق می‌افتد نتیجه اعمال همین تخم و ترکه دیمی است. اشخاصی که استطاعت تعلیم و تربیت و تهیه وسائل آسایش و تأمین زندگی آتیه فرزند ندارند اگر اولادی به‌وجود آورند قطعاً جنایت کرده‌اند.

 

  • بشر سال‌ها زحمت کشیده تا اسم کثیف دزدی را به کلمه آبرومند زرنگی تبدیل کرده.

  • قرض! قرض! من مکرر فکر کرده بودم اشخاصی که در زندگی مالک هیچ چیزی نیستند از همه بدبخت‌ترند حالا متوجه اشتباه خود شده می‌بینم از آن‌ها بینواتر مردمانی هستند که مقداری از نقدینه‌ی عمرشان هم پیش‌فروش شده و مجبورند در صورت ادامه حیات ماحصل کوشش و رنج خود را کا بایستی صرف آسایش و تجدید قوای خود شود تحویل طلبکار داده و همیشه با حالت اضطراب در محبسی را که به روی آن‌ها باز است خیره خیره نگاه کنند!

  • ما تقصیر نداریم، ما مستوجب ملامت و سرزنش نیستیم، ما همان قسم روییده‌ایم که ما را تربیت کرده‌اند. ما پرورش یافته‌ی گریه و بزرگ شده در آغوش جن و لولو خورخوره هستیم! عروق و اعصابمان از شیری که؛ مخلوط به اشک چشم بوده تغذیه نموده و روحمان از هیبت جن‌ها، دیو‌ها، غول‌ها، لولوها که ابزار و لوازم تربیت ما به دست مادرانمان بوده لرزیده از طفولیت عادت کرده‌ایم، که از همه چیز ترسیده و از همه‌کس خائف باشیم.

  • زندگی مولود اخلاق و عمل است نه زاده‌ی احساس و تخیل، از ما گذشته است، برای فرزندان آتیه و کودکان عصر حاضر باید فکر اساسی کرد!

  • .... از حالت او و کیفیت مرض جویا شدم اظهار داشت: روزهای اول سرماخوردگی بوده و کمی سرفه می‌کرده به دکتر رجوع کرده او مرض را سل تشخیص داده و به این روز سیاهش نشانده! بالاخره معلوم شده که میکروب سلی در کار نیست و فقط ذکام ساده بوده است! گفتم با نسخه‌هایی که به منزله‌ی اسناد در دست داری از او شکایت کن. سری تکان داده می‌گوید همین خیال را کردم ولی پس از تحقیق معلوم شد که قانون در این مورد ساکت است و همین که دکتری جواز طبابت گرفت دیگر شمر هم جلوادرش نمی‌شود.

  • هرچه تجمل، هر اندازه جمال، هر قدر رشادت، هر میزان مقام و بزرگواری و ثروت که در عالم تصور شود همه را در یک وجود موهومی مرکزیت داده بود او را شوهر آتیه‌ی خود می‌نامید!

 

  • گذشته مانند ابر سیاهی که در افق مغرب شناوری کند مقابل چشمش در نقطه‌ی دور دستی معلق است و آینده در مسافت بی‌پایان و تاریکی مخفی شده با اسرار وحوادث نامعلومی انتظار او را دارد.

 

  • یک بچه انگلیسی از وقتی که سر از ... مادرش بیرون می‌آورد به گوش او فرو می‌کنند که تو آقا، ارباب، صاحب، مالک‌الرقاب، ریاستمدار و ... هستی. غرور و عزت نفسی که بر اثر این القائات در او ایجاد می‌شود نتیجه‌اش مثبت یعنی آقایی و اربابی او حتمی است اما، ما در کتاب رسمی معارفِ مان توی گوش و مغز بچه فرو می‌کنیم که تو از خاک پست‌تری و از یک قطره ... درست شده‌ای باید خودت را در عالم فنای محض بدانی!

  • سعدی مرد قرن هفتم است. افکار و گفته‌های او امروز فقط به درد این می‌خورد که از سلاست بیان و شیرینی مطلب و علو فکر (در قرن هفتم) به آن مباهات کرده و در ردیف سایر آثار عتیق و ذی‌قیمت خود خود آن را حفظ کنیم.

  • ما اگر بخواهیم به دلیل اینکه ( کتب سعدی مورد قبول عامه است) آن را شالوده اخلاق و سرمشق تربیت امروزه‌ی خود قرار دهیم، مثل این است که به دلیل اهمیت شاهنامه بخواهیم گرز و سپر و عمود و تیر و کمان را به میدان کشیده با آن‌ها جنگ کنیم!

  • تمام بدبختی‌های عالم از اینجا ناشی می‌شود که روح مردم با هم اتصالی ندارد. و دردهای درونی بدبختان به باطن دیگران سرایت نمی‌کند. پیکر اجتماعی بشر هیکل بی‌حس و لایشعری است که اگر با دست خود پای خود را قطع کند ابداً از آن متأثر نمی‌شود. عروسی و عزا، شادی و غم، تمول و فقر، سعادت و بدبختی، عزت و ذلت، سیری و گرسنگی، همه به هم چسبیده‌اند، ولی ابداً مخلوط نمی‌شوند.

  • حالا بعد از سال‌ها که از عمر آن مسخره‌بازی‌ها گذشته جزواتی که زیر تارعنکبوت‌ها مرتبه دیگر انگشتان پژمرده‌ام را لمس می‌کند زمان‌های پر مشقت و عذاب کودکی را یادآوری نموده و توجه‌ام را به هزاران طفل بدبخت و ساده‌لوح دیگری که فعلاً در جبرخانه‌های مدارس با همین مهملات سرگرم شده، نقدینه حیات خود را به قمار موهومی که به اسم تحصیل علوم جزء ملکات عمومی شده می‌بازند، جلب نموده به گذشته خود و آینده این بدبختان فکر نموده و افسوس می‌خورم.

 

.......................................................................................................................................

محمد مسعود