در بستر خلوت شب

به تامل سپری

به رهاورد نشانی

به امید رسیلی در راه

روشنای شمع به روز

ثانیه می دواند خود را

سبزی را به گره نا امید آروزیی

سنگینی می کند شب را

به تاری می گراید چشم

روز از نو