۶۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

معشوقه خیالی

پهنه هستی را ما دو تایی می رویم تا
انتها

برروی سر، بیداد و دوران  سرکشی بی انتها

شمع شوی  شعله شوی 
به عرشیا

 در پی آن مه و رویت شهرها کاشانه ها

بیا ای رویای بی حاصل  بیا

ای تکسوار مقصد حاصل بیا

  نیستی
در وجودم تا به تو چنگی زنم

 بودم وهستم وخواهم ماند

 بی کس  و
تنها

۰۲ دی ۹۱ ، ۲۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود ذوالفقاری

خطا

بازگشت را چون دیوار بتونیست

به آن دم که پشیمانی

چون زنجیر تو در تو

بس 
مشکل  و سخت است

آری این من و ماییم و این وسعت

از خطا ، درد و عصیان و

 این مرگ و

 راه بی بازگشت

۰۲ دی ۹۱ ، ۲۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود ذوالفقاری

التیام

آن دم که غم ابر به تیرگی نشست

آسمان صدای خزان را فریاد کرد

برگها بازیچه باد شدند و

سنگ فرش به التیام نوازش

از نوید ناله آسمان  شادی کرد

۰۲ دی ۹۱ ، ۲۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود ذوالفقاری

ویرانی

در دیدار لحظه های پایانی

در پشت آن دو چشم بارانی

در روزگاران سرد و طولانی

در جست و جوی یک رؤیای پنهانی

                                           که
همه چیزش عیان

وای

ویرانی ویرانی ویرانی ...

۰۲ دی ۹۱ ، ۲۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود ذوالفقاری

تیکه کتاب!

می‌خواستم مطلبی بذارم و جملات نغز کتاب کلیدر را بیاورم، اما دریغ که جز چند جمله (نه آن هم عیناً تنها نقل به مضمون) بیشتر به ذهنم نیامد. 

 

  • غم از سوراخ سوزن تو میاد ولی از در دروازه بیرون نمی‌ره
  • درد اینجاست که درد را نمیشود به هیچ کس حالی کرد
  • بودنم دست خودم نیست تو هم از بودن من ناراحت نباش!
  • آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است،این را دانستم و می دانم که آدم به آدم است که زنده است؛آدم به عشق آدم زنده است!
  • مرگ از روبه‌رو نمی‌آید،مرگ پابه‌پا می‌آید،با آدم می‌زاید

ولی در جست جوی پیدا کردن این جملات به وبلاگ(جمله‌های کوتاه) خوبی رسیدم توصیه می‌کنم شما هم سری بزنید.

 

  • ازدواج هم چیز جالبیه،مثل ارتش می مونه!با وجودی که همه ناراضین ولی بازم داوطلب داره!

شیرینی شانس

جک لمون

___________________________________________________________

هاردی : به نظرم شیر بز برات خوبه...

لورل : بز ماده یا نر ؟

هاردی : آخه احمق مگه بز نر هم شیر میده !؟

لورل : آره اگه بهش فشار بیاری پنیر هم میده !

۲۲ آذر ۹۱ ، ۲۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

Title-less

کهکشانها کو زمینم؟

زمین کو وطنم؟

وطن کو خانه ام؟

خانه کو مادرم؟

مادر کو کبوترانه ام؟

...معنای این همه سکوت چیست؟

من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!....

 

کاش هرگزآن روز از درخت انجیر پائین نیامده بودم!!

کاش!

.....

زنده یاد حسین پناهی

 

۱۶ آذر ۹۱ ، ۲۳:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

شب

آسمان چون خاک تیره و سرد است

خوان خانه‌ها خالی ،شادی دل را فقر بردست

ماه چون شوق در چشمان من

در پس ابری اندوه‌گین بارانی مردست

 

 

۱۵ آذر ۹۱ ، ۱۷:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

حسرت

تقدیم به وحید

چه شهلا شبی چه شوری

آن دم که حسرت فراق

در حیرت آن روایت ها از دیار حق

                                              باقی ماند

رقصان و آوازه خوان

با شکوِه آنچنان همراه با مستی

صبوحی را شکسته پیمودیم

هرچند شب ما تیره و تار

طلوعت را در دوردست به نظاره بنشستیم .

۱۳ آذر ۹۱ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مسعود ذوالفقاری

کشتارگاه یا درمانگاه؟!

کله پز یا دندان پزشک

خواند ما را به نوبت یک به یک

نوبت من که رسید با ادب وارد شدم

ناگه دو حوری دیدم لیک من غافل شدم!

اولی خوب دست خطی داشت

حیف ارقامی که نوشت صفرهای فراوان داشت

دومی با ادا و اطوارها

میداد آلات و ابزارها

گر در میان ابزارها یک ساطور بود

به حق آنجا یک کله پزی مشهور بود

بنشستم روی صندلی

به هوای لبخندی از حوری‌ای

نه لبخندی نه اخمی نه هرهری

آخر چرا جهان با ما ندارد کاری!

ناگهان برآورد از میان ابزارها

یک آمپولی یحتمل برای گاوها

من زِ تجعب دهان باز کردم

او نمود آمپول را در همانجا که من باز کردم

۱۰ آبان ۹۱ ، ۰۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند

خوابم کن.

زیرِ سایه پیر درخت انجیر پیدایم کن

در حجم هوای دود گرفته‌ام نگاهم کن

در این بیداری دردناک کابوس گشته‌ام

به بوسه‌ای شیرین زِ لعل لبانت خوابم کن



۲۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاسم فرهمند