به صلیب نگاه روشنت
سیاه چشمانت
مصلوبم هنوز
هنوز..هنوز..
مصلوبم هنوز
به صلیب نگاه روشنت
سیاه چشمانت
مصلوبم هنوز
هنوز..هنوز..
مصلوبم هنوز
خواب دیدم من و تو باهم آدم برفی میسازم
بیدار که شدم نه تو بودی نه آدم برفی
فقط یک آدم دودی مانده بود با یک مشت ته سیگار!
چه ساده بازی زندگی را به تو میبازم
هنوز چند قدمی در صفحه ی حیاط خانه نرفتهام
مات خیال تو میشوم...
ای خاطره خیال باران خورده
ای آشناترین آشیانه
در اعماق زرد پاییز
ای سبز همیشه جاودانه
سیگار ها عصای اشک چشمانمند
که نیافتند
که نبینندِشان بیگانگانم
که باشی که نباشم که باشی
که شاید بفهمی تو شاید کویر را
کویر تشنهای را
کویر تشنهی شبنم گلی را
که شاید بفهمی هستی سیاه هیچ را