الف. «بیان»[1] در هنر جدید کلمه مهمی است. معنای آن بیش از آن که هم اکنون در بارۀ شاگال به کار بردم نیست. یعنی نمایش بیرونی احساسات درونی. اما در چنین نمایشی همه چیز بستگی خواهد داشت به این که آیا ما به احساسات حرمت میگذاریم و به جهان بیرونی که مخاطب ماست کاری نداریم، یا به جهان بیرونی حرمت میگذاریم (به رسمها و قراردادهایش) و نحوۀ بیان خود را بر حسب آن تغییر میدهیم. براساس فرض قبلی یک مکتب تمام در هنر جدید پدید آمده است که به آن عنوان مکتب «اکسپرسیونیسم» («بیانی») دادهاند. «اکسپرسیونیسم»، کلمهای است که مثل «ایدهآلیسم» و «رئالیسم»، ضرورت اساسی دارد و افاده ثانوی نیست. این کلمه افاده کنندۀ یکی از انحای اساسی دریافت و بازنمایی جهان گرداگرد ما است. من گمان میکنم که ما فقط همین سه نحوه را داشته باشیم - رئالیسم و ایده آلیسم و اکسپرسیونیسم. نحوه رئالیستی نیازی به توضیح ندارد؛ در هنرهای تجسمی این نحوه عبارت است از کوشش برای بازنمایی جهان عیناً به همان صورتی که بر حواس ما ظاهر میشود، بیکم و کاست، بی جرح و تعدیل. این کوشش آن طور که به نظر میرسد ساده نیست و این نکته از جنبشی مانند امپرسیونیسم بر میآید که اساس علمی دید عادی با قراردادی انسان را مورد تردید قرار داد و کوشید که در نقش کردن طبیعت دقیقتر و دقیقتر باشد. ایده آلیسم، که شاید در هنرها بیش از انحای دیگر پیروی شده باشد، بر اساس دید رئالیستی آغاز میشود، اما از روی عمد به رد و قبول واقعیات میپردازد. بنابر تعریف کلاسیک رینولدز، «در هنر نقاشی، ورای آنچه عموماً تقلید طبیعت نامیده میشود، جنبههای عالی وجود دارد... همه هنرها کمال خود را از یک زیبایی آرمانی میگیرند که از آنچه در طبیعت منفرد یافت میشود بالاتر است.» رینولدز در همین گفتار (گفتار سوم) میگوید که چشم هنرمند وقتی که توانست معایب عارضی و زوائد و کژیهای اشیا را از شکل کلی آنها تمیز دهد، از صورتهای آنها تصوری انتزاعی میسازد که از یکایک اشیای اصلی کاملتر است.»