راستگو باشید! راستگو باشید! راستگو باشید!
صورت حقیق خود را بیروی و ریا به جهان نشان دهید و اگر نمیتوانید بدترین قیافه واقعی خود را بدنیا نشان بدهید، لااقل خطوط واقعی قیافه خود را به مردم بشناسانید تا مردم باطن شما را از ظاهرتان استنباط کنند!
راستگو باشید! راستگو باشید! راستگو باشید!
صورت حقیق خود را بیروی و ریا به جهان نشان دهید و اگر نمیتوانید بدترین قیافه واقعی خود را بدنیا نشان بدهید، لااقل خطوط واقعی قیافه خود را به مردم بشناسانید تا مردم باطن شما را از ظاهرتان استنباط کنند!
مونس و همدم؟!!
نه، نه باید عاقلتر از این باشی
تنها همآوازی
حتی خری چون خود !!
ماه از پشت ابر های سیاه با نگاهی سرد نظاره مان می کرد.ماه نظاره گر بی احساس و خاموش لحظه های شیرین عشق و کین است.اینک او باید شاهد مرگ یکی از ما باشد.
از داستان هزار و یک هوس نوشته آنتوان چخوف
سلام را برای کدامین لحظه به ارمغان آوری
وقتی سالیانیست زمان سنج نداری
همه ساعت را بر روی دست تو نمی بینند
برخی حتی حضورت را هیچ می بینند
چندیست بغض به من نشاط می دهد
می خندم می خندم و احساس غرور و خودخواهی می کنم
چقدر هیچ نشانی از من به جهان نیست
این چه شور سرنوشتیست
که چون شمع خاموشیست
تلخ درون را نوازش می کند
چون آه سردی
حال شاید نفیری گنگ
دیر نهانی از دور می آید
چشمان تو نیست، خوابم نمیبرد
آن گهواره اشک میلغزید به چشم تو
بر بستر تبم
تا خوابم رود
یادم نمیرود.
آجودانهای سلطان عبدالحمید به استقبالش آمدند و پس از احترام یکی از آنها پرسید حضرت آقا صندوق های شما کجاست؟
سید جمالالدین : غیر از صندوق کتاب و لباس چیزی همراه ندارم.
- بسیار خوب بفرمایید آن صندوقها کجاست که بگیریم.
- صندوق کتاب اینجاست (در حالی که به سینهاش اشاره می کرد) و صندوق لباس اینجاست (در این حال اشاره به جبهاش میکرد)
سپس اضافه نمود که در اوایل دوران مسافرت دو دست لباس همراه داشتم اما چون دچار تبعیدهای متوالی شدم، احساس کردم که لباس اضافی زاید است، به همین سبب با همین یک دست لباس که پوشیدهام میسازم تا کهنه شود آنوقت عوض خواهم کرد.
__________
که میگوید بمان اینجا ؟
که پرسی همچو آن پیر به درد آلودهی مهجور
خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟
که میگوید بمان اینجا ...
بعد باران
ارغوان شاد گریست
غم از این خانه برفت
همه خانه پر از لبخند تو شد