جوانی... جوانی... کجا می‌گذارد که آدم به جان خودش فکر کند.

لرزیدیم و یک پیرهن گوشت از تنمان ریخت

وقتی صدای خود را با صدای دیگران در می‌آمیزی، چنان است که گویی به قلاب ماهی‌گیری بند شده‌ای.