آری من آن ناقابل سنگ سیاهم

که در مرداب تنهایی نآرامم

زیرا از عقربه سرخ زمان، این ثانیه

خاطره چون خون میریزد در این مردابم

ماهی سرخ دوستی.. آه

چه زود محو شد در این مرادب خونینم

از آن ضربتی که تو زدی ،آری

میشکند این سنگ سخت سیاه،هم

ای برای تو بی ثمر ذبح شده واژه "برادری"

شاید که دیگر نبینی آن دوستی در خواب،هم

در آن لحظه [گسست پیوند دوستی] که لال ماندی

بدان که سلامتی تو را خواستم چو سلامت چشمانم

آری چشمانم

مرداب نآرام سیاه خونینم