چون زخم تازه دوخته از خون لبالبم
ای وای اگر به شکوه شود آشنا، لبم
ای وای اگر به شکوه شود آشنا، لبم
بی دردی آورد همه قول طرب مسنج
گاهی به حال گویی دل می گشا لبم
گاهی به حال گویی دل می گشا لبم
بستی لبم ز شکوه و ذوق ادب شناخت
هر موی من ادا کند این شکر با لبم
هر موی من ادا کند این شکر با لبم
بگذشت عمر و گفت و شنو با تو رخ نداد
ای بی نصیب گوشم و ای بی نوا لبم
ای بی نصیب گوشم و ای بی نوا لبم
صد بار لب گشودم و بیرون نریختم،
خون ها که موج می زند از سینه تا لبم
خون ها که موج می زند از سینه تا لبم
لب وعده کرده بود که گوید غمم به دوست
وقت است اگر به وعده نماید وفا لبم
وقت است اگر به وعده نماید وفا لبم
در دل گذشت یار و فرو ریختم به دل
پیغام ها که داشت نهان از صبا لبم
پیغام ها که داشت نهان از صبا لبم
اقرار کن که سنگدلم بعد از آن اگر،
لب وا کنم به شکوه، به دندان بخا لبم
لب وا کنم به شکوه، به دندان بخا لبم
عرفی به ترهات زن آتش که جاودان
ماند گرسنه گوشم و باشد گدا لبم
ماند گرسنه گوشم و باشد گدا لبم