زلزله بود! نه از زلزلههاکه در اخبار میبینم یا نه از نوع بمیاش که خیلی تلخ است( اتفاقاً برعکس خیلی هم شیرین بود). نه با همه اینها فرق داشت. خبرگزاری ها از قول کارشناسان زمینشناس که تا دیروز هیچکس و هیچی هم تره برایشان خرد نمیکرد کلی نظریه را مخابره کرده بودند که یک به یک بنده حقیر که فی الحال در تکهای از این زمین بخت برگشته میزیم ( که خوشبختانه یا متأسفانه هنوز هم منقرض نگشتهام) بیان میدارم:
- به گزارش خبرگزاری جَخِخٌ ( جنگ خیلی خوبه) به نقل از یک فرمانده آمریکایی در پی یک جنگ اتمی بین ایالات متحده آمریکا، چین و روسیه در نقاط مختلف کره زمین لرزههایی خیلی شدید بوجود آمد که این اتفاق باعث جدا شدن تکهای از کره زمین شده است
- به گزارش خبرزگزاری مَز شَخ کَد (ما زمین شناسان خیلی کارمون درسته) : یک دانشمند ژاپنی مرفه که به همین دلیل مرفه بودنش یارانهاش قطع شده بود برای گرم کردن آب حمام خانهاش شروع به حفاری زمین کرده و وقتی لولهی آب خانهاش را به هسته زمین رسانده، دمای هسته زمین 000.001.368 درجه سانتیگراد پایین آمده و تکهای از زمین قطع شده و به صورت قمر مصنوعی شروع به چرخیدن برخلاف جهت عقربههای ساعت به اطراف زمین کرده است.
سایتهای این خبرگزاریها را مرور کردم و در حال تعجب برای رفع اجابت مزاج به دستشویی میرفتم که تمام این حیرت را یک جا خالی کنم اما با منظره عجیبی روبرو شدم.همسایه کفتر بازمان نبود و اینکه دیگر از بوی خوش بنگ افیونی که آن یکی همسایه استعمال میکرد هم خبری نبود و متأسفانه آن یکی همسایه که دختر داشت هم نبود! . با تأثر فراوان (از دوری دختر همسایه) رفتم دستشویی و از دست تمامی آن حیرتها( که به گمان بر سر یکی بدبختتر از خودم فرود میآیند) خلاص شدم
برگشتم به داخل و خبر دیگری که از گوشی موبایل به من مخابره شده بود را خواندم :
- دارن حقوقا رو میدن زودتر بیا اگه از دستت بره معلوم نیست دوباره کی بتونی بگیری.
خبر ناراحت کنندهای بود یک ماه از خواب صبحت بزن، هفت- هشت ساعت یک مشت آدم را تحمل کن و درست زمانی که میخواهند مزدت را بدهند بدون دختر همسایه بر خلاف عقربههای ساعت دور زمین برای خودت الکی بچرخی. کلی به روزگار فحش دادم، علیالخصوص به این غربیها و ژاپنیهایش. یک بار نشد این فلان فلان شدهها را ببینم و لمس کنم و لااقل بپسرم چرا این همه بلا باید سرمان بیاورند. آخر این که نشد از دور هر بلایی خواستند سر ما بیاورند و ما هم نتوانیم یک مشت بهشان بزنیم!
دیگر مست خواب بودم و میدیدم با سرعت زیادی دارم دور یک دایره نصفش آبی، نصفش خاکی میچرخم. ( به گمان داشت آرزوی چندین سالهام برآورده میشد دیدار و درگیری با آنهایی که این همه بلا سرمان آورده بودند)
با صدای دینگ و دونگ کامپیوتر از خواب بیدار شدم، رفتم سراغش ببینم چه مرگش شده و چرا سر و صدا میکند دیدم تو فیسبوک کسی به اسم "پدر بزرگ" درخواست دوستی داده! قبول کردم.
باورم نمیشد خود خدا بیامرز پدر بزرگ بود!رفتم روی صفحهاش کلی عکس از خودش گذاشته بود، زیر یکی از عکسها نوشتم :
- به به پدر بزرگ عینک و سمعک جدید مبارک :)
در جواب نوشت
- ابله! این که عینک نیست گوگل گلسه اونم سمعک نیست هدفون آیفون 5s امه