ده سال قبل شاید یه زمان طولانی باشه، شایدم نه، خیلی طولانی نباشه!
طولانی باشه اگه رو نیمکت سه- چهار نفری تو کلاس اول نشسته باشی و معلم یازده انگشتیت بخواد بهت بخش کردن کلمات رو یادت بده و تو بخاطر یه «گاو» بخش نکردن آخر سر همه بری بیرون و زنگ تفریحت....
می‌تونه بلند باشه مثل پیک شادی شب سیزده بدر، مثل زنگ آخر مدرسه و....
می‌تونه بلند باشه اندازه یه غروب ... اندازه یه بغض ... اندازه یه حسرت
یا می‌تونه کوتاه باشه، کوتاهِ کوتاه
مثل یه نگاه، یه چشم تا شباتو بلند کنه، طولانیهِ طولانی.
اگه من ده سال برگدم عقب سعی می‌کنم بلنداشو کوتاه کنم، کوتاهاشو بلند!!

...
بخوایم نخوایم،
آدم هرچی بزگتر بشه، شادیاش کمتر می‌شه
حالا هرچقدر هم بشینه خندِوانه نگاه کنه با یه عالمه رامبد جوان!
یواش یواش یه چیزی ته دلش کمرنگ‌ می‌شه
یواش یواش ناپدید می‌شه..