کرکس

راه ، بسته

          رهروان خسته ...

رهزنان

      اهریمنانی ، دشنه ها در مشت

      هم از پیش ، هم از پشت

با نفیری  تلخ ، زیر لب ، که :

       باید برد ، باید خورد ، باید کُشت  !

کرکسان ، با چنگ و منقاری به خون خستگان شسته

انتظار لحظه تاراج را ، از اوج

هاله ای از هول ، پیوسته

رو به پایین می نهند آهسته آهسته ...

 

 

راه بسته ،

رهروان خسته ... !

از زنده یاد فریدون مشیری